معنای تِگنه
واژه تگنه از اصطلاح یونانی techne گرفته شده است؛ واژهای که در متون فلسفی و هنری یونان باستان حضوری بنیادین دارد. یونانیان باستان برای تفکیک میان گونههای مختلف دانش، واژگان دقیقی داشتند. در این میان، تگنه به دانشی اشاره میکرد که برخلاف شناخت نظری یا حقیقت مجرد، ماهیتی عملی و آفرینشگرانه دارد. تگنه به معنای مهارت یا توانایی هدفمند برای ساختن، سامان دادن و به ثمر رساندن چیزی است؛ خواه یک شیء مادی باشد، خواه یک فرآیند یا نظم در جهان انسانی.
فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو هر یک به شیوهای خاص به مفهوم تگنه پرداختهاند. افلاطون در برخی محاورات خود تگنه را در کنار episteme، یا دانش حقیقی، قرار میدهد و گاه آن را دانشی فروتر میداند، زیرا وابسته به دگرگونیها و نیازهای جهان محسوس است. در نگاه او، تگنه بیشتر به مهارتهای انسانی مربوط میشود که امکان بازتولید و ساخت را فراهم میآورد. در مقابل، ارسطو به تگنه اعتباری مثبتتر میدهد و آن را شکلی از معرفت میداند که با قواعد و اصول عام هدایت میشود. نزد ارسطو، تگنه صرفاً تجربه پراکنده یا تکرار عمل نیست، بلکه دانشی است که فرد را قادر میسازد تا با اتکا بر اصول، اثری تازه پدید آورد.
بنابراین، تگنه به معنای فنون یا صنایع صرف نیست؛ بلکه نوعی دانایی نظاممند است که با هدف ساختن همراه میشود. یک صنعتگر، هنرمند یا معمار در یونان باستان، زمانی صاحب تگنه شمرده میشد که فراتر از عادت و تقلید، بر بنیانی از قواعد روشن تکیه کند. به همین دلیل، تگنه دربردارنده هر دو بُعد دانش و مهارت است. این همان تمایز کلیدی آن با تجربه یا empeiria است؛ تجربه تنها آشنایی عملی از طریق تکرار است، در حالی که تگنه بر شناخت و توانایی قاعدهمند بنا میشود.
یکی دیگر از تمایزهای مهم تگنه، نسبت آن با episteme یا دانش نظری است. episteme به شناختی اطلاق میشود که غایت آن حقیقت بهخودیخود است؛ دانشی که صرفاً برای دانستن و درک کردن وجود دارد. در مقابل، تگنه همواره با غایت بیرونی پیوند دارد: هدف آن تولید یا خلق چیزی است. اگر episteme درباره شناخت ماهیت اشیاء و قوانین کلی جهان است، تگنه دانشی است که میپرسد چگونه میتوان چیزی را پدید آورد. این تمایز، جایگاه تگنه را در میان انواع معرفت یونانی روشن میسازد: دانشی عملی که میان نظریه و کنش ارتباط برقرار میکند.
از سوی دیگر، باید تگنه را از praxis یا کنش نیز جدا کرد. praxis به کنش انسانیای گفته میشود که غایت آن در خود عمل نهفته است، مانند رفتار اخلاقی یا عمل سیاسی. در اینجا هدف، انجام عمل بهعنوان ارزش مستقل است. اما تگنه غایتی بیرونی دارد؛ محصول یا نتیجهای که از طریق عمل به دست میآید. اگر کسی در عرصه اخلاق دست به عملی نیک بزند، آن عمل نمونهای از praxis است. ولی اگر کسی بنایی بسازد یا قطعهای موسیقی بیافریند، آن عمل جلوهای از تگنه است، زیرا نتیجهای عینی و قابل انتقال در پی دارد.
واژه تگنه همچنین در زبان یونانی باستان گستره وسیعی از فعالیتها را در بر میگرفت؛ از صنعتگری و پزشکی گرفته تا موسیقی و معماری. آنچه این حوزههای متنوع را زیر یک عنوان جمع میکرد، نه موضوع کار بلکه ساختار معرفتی مشترکشان بود: در همه اینها قواعد و روشهایی وجود داشت؛ که فرد ماهر با اتکا به آنها میتوانست، بهطور نظاممند به تولید یا آفرینش بپردازد. بنابراین، یک پزشک همانقدر صاحب تگنه بود که یک شاعر یا یک معمار، زیرا هر سه در کار خود از دانشی هدایتگر و فنونی قاعدهمند بهره میبردند.
نکتهای که در فلسفه یونان بارها تکرار میشود، این است که تگنه نه صرفاً کاربردی و نه صرفاً نظری است؛ بلکه همواره در میان این دو قرار دارد. این موقعیت میانی باعث شده است که تگنه را حلقه پیوند دانش و فن بدانند. دانش نظری بدون توانایی کاربردی ممکن است به انتزاعی بیثمر بدل شود، و عمل صرف بدون قاعده نیز به تکرار کورکورانه محدود میگردد. تگنه راهی است که به انسان امکان میدهد میان این دو تعادل ایجاد کند و دانایی را به عمل ثمربخش بدل سازد.
در زبانهای اروپایی مدرن، واژه techne منشأ اصطلاحات بسیاری از تکنیک تا تکنولوژی بوده است. با این حال، معنای اصیل آن در شکل یونانی بسیار ژرفتر و فلسفیتر از معنای محدود امروزی است. در حالی که امروزه تکنیک اغلب به مهارتهای فنی یا ابزارهای کاربردی فروکاسته میشود، تگنه نزد یونانیان شامل جنبههای معرفتی، منطقی و حتی زیباییشناختی نیز بود. این تفاوت تاریخی نشان میدهد که تگنه مفهومی صرفاً ابزاری نیست، بلکه افقی برای درک نسبت میان دانستن و توانستن است.
تگنه به معنای دانش عملی است که بر پایه اصول قاعدهمند، امکان خلق و تولید را فراهم میآورد. تمایز آن با episteme و praxis جایگاه خاصش را در فلسفه یونان باستان روشن میکند: تگنه دانشی است که هدف آن آفرینش نتیجه بیرونی و ملموس است، اما برخلاف تجربه صرف، بر قاعده و شناخت تکیه دارد. همین ویژگی باعث شد که فیلسوفان آن را یکی از ارکان اساسی فرهنگ یونان بدانند و آن را در کنار سایر انواع دانش قرار دهند. تگنه در بنیاد خود همواره بیانگر پیوند میان دانش و فن بوده است؛ پیوندی که بدون آن نه دانستن به ثمر میرسد و نه ساختن معنا مییابد.